هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

یلدای ۹۸

هندونه شیرین مامان.انار خوش رنگ و لعاب من.قربونت برم من یلدات مبارک نازنینم پنجمین یلدات هم اومد و شما کلی کیف کردی و امسال سه تا یلدا داشتی یکی دورهمی خونه عمو مجید یکی دور همی خونه خودمون با حضور دایی بهنام عزیز یکی هم توی مهد و کنار ننه سرما . از شب اولت عکس ندارم اما اینا عکسای توی خونه و مهدت هست خانوم کوچولو توی مهد برخلاف پارسال که از ننه سرما ترسیده بودی امسال کلی باهاش دوست شده بودی و کنارش عکس گرفته بودی.و مدام هم تکرار میکردی که ننه سرما که ترس ندارهیک خانوم خوشکله که خودشو پیر کرده تل سرت رو هم باهم کاردستی درست کردیم و حسابی کیف کردی اینم عکسای توی مهد که خاله ها ازت گرفته بودن ...
7 دی 1398

سفر با قطار به کرمان

سلام دختر احساساتیه من مامان فدای صورت کوچولوت بشه که این هفته با ویروسی که گرفتی و یک هفته تبی که داشتی کلی لاغر شدی.😭😭 خداروشکر الان بهتری و تبت قطع شده و توی قطاریم😂 الان یعنی ۲۸ ابان طبق برنامه ریزی قبلیمون بلیط قطار گرفته بودیم که بریم کرمان.قرار شد با قطار بریم چون هم شما خانوم شدی و فهمیده هم با این اوضای تحریمها حسابی به تجهیزات هواپیماهای موجود نیست .البته چون مریض شدی قرار شد که اگه بهتر نشدی کنسل کنیم که خداروشکر بخیر گذشت‌ عصری با بابایی اومدیم راه اهن و شما که حسابی بابایی شدی کلی گریه کردی 😔و هی میگفتی بابامم بیاد.اما بابا بخاطر مطبش نمیتونست زیاد کرمان بمونه و دو سه روز ارزش مسافت طولانی اومدن رو ندا...
28 آبان 1398

دنیای رنگی رنگی هانا

امروز ازت پرسیدم توی دنیا بهت خوش میگذره؟کار خوبی کردم به دنیات اوردم؟یکم فکر کردی و بعد گفتی تو بهترین مامان دنیایی و بابامم مهربونترین بابای دنیا🥰🥰🥰🥰🥰 یک لحظه با این جوابت رفتم تو اسمون و بدنم داغ شد. خدا رو شکر که این ۴ سال و ۹ ماه و یازده روزت برات خوش گذشته نفس مامان اینم عکسای این دوران قشنگ و شیرینت. صونا دختر دوستم خاله زهراس که رفتیم دیدنش و کلی بهت خوش گذشت   حیاط مهدکودک               حیاط مهد کودک که داشتی میرفتی مهد رو نشون مامانی زهرا بدی.   اینم گریم هالووینت که به اصرار خودت بود و تو تلوزیون دیدی و دلت...
20 آبان 1398

سفر به استانبول

سلام عشق جان من سلام خوش سفر و همسفر خوب من بهترین یار و یاور من و بابا بمون همیشه عزیزتر از جونم برات بگم از سفر استانبول بابایی برای یازدهم مهر ماه برامون بلیط گرفت و شش روز رفتیم اونجا هتل خیلی تمیز و دنجی داشتیم و تو هم که عاَشق یخچال کوچولوی هتلایی دست بابا وحید درد نکنه که یکبرنامه ریزی توپ داشت و کلی جاهای تفریحی رفتیم خیلی بهت خوش گذشت و توی کالسکه راحت مینشستی و ماهم راحت بودیم واقعا همکاری کردی و کلی خانوم بودی دورت بگردم اینا عکسای تو فرودگاه بود .ساعت ۵.۵۰ صبح پرواز داشتیم و تو فقط دو سه ساعت لالا کرده بودی اما خداییش اذیتم نکردی و هیجان داشتی.کل پروازم لالا بودی و مثه فرشته...
19 آبان 1398

سفر تبریز

دختر طلای مامان خوبی عشقم الان که میتویسم چهارشنبه اخر شب هست سوم مهر ۹۸.یکهو یادم اومد چند وقته ننوشتم برات.عروسی عمه مهلا جون تموم شد و اون رو برات حتما پستش رو میزارم . چند وقت پیش پانزدهم شهریور دسته جمعی با مامان زهرا و بابا حسین مهربون و عمو مجید و عمه مرضیه رفتیم مسافرت.شهرهای تبریزو مشکین شهر و .... خیلی خوش گذشت و به تو که خیلی خیلی بیشتر و حسابی با دوستای کوچولوت بازی کردی.البته بماند که دعواهای بچه گانه هم کم نداشتین و ... اما خوب روی هم رفته عالی بود تعطیلی تاسوعا و عاشورا بود و شما با یک هفته ای که مامان زهرا جون از قبلش اومده بودن تهران حدودا دو هفته مهد نرفتی و استراحت کردی.قبل ترشم که با مسافرت عروسی و بودن مامان من دو...
4 مهر 1398

سفر کرمانشاه عروسک ما

سلام دختر کوچولوی کرد من .خوبی عروسک مامان؟ دوباره رفتیم سفر .این بار رفتیم کرمانشاه تعطیلات چهاردهم پانزدهم خرداد ۹۸ خیلی خیلی قشنگ بود و گرررررم بعد از رفتن به عار قوری قلعه در جوانرود همونجا عکس با لباس کردی میگرفتن و تو شدی هانای کرد خوشکل غَشششش کردیم برات لباسشو نشد بخریم از بازار اما کلاه و شال کردی زیرش رو برات یادگاری گرفتیم خیلی جاهای خوشکل رفتیم و عکس گرفتیم که همه رو برات یادگاری میزارم نفس مامان روز اول تو سراب صحنه سوار اسب و موتور شدیم و کلی خوش گذشتت ولی خوب ظهر و افتاب سوزان هم کلافگی و غررر و .... هم داشت دیگه               ...
20 خرداد 1398

هانا و دندونهای شیری

سلام هانایی خوبی نفس مامان میدونی نفسم به نفست بنده؟ میدونی با هر خندت چقد کیف کردم و با گریت چقد غصه خوردم؟ هنه بهم میگن تو خیلی حساسی و خودتو داری برای هانا پیر میکنی اما من این حس رو ندارم من با داشتن تو .با بو کردن تو با بوسیدن لپات تو خواب جوونترین و شادترین مامان دنیام دو سه روزه که دل تو دلم نیست . دو سه روزه که فکرم فقط تویی تو و دندونای خوشکلت .من خیلی مراقب دندونات و مسواک زدن و ...بودم از همون اول.اما انگار جنس دندونات زیاد خوب نبوده از دو سالگی هم میبرم چکاپ.و تو خدایی همکاری کردی همیشه این بار که بردم دکتر گفت یک سوراخ ریز بوده که در طاهر چیزی نیست اما نفوذ کرده و از داخل پوسونده.و به عصب رسیده درسته دندون...
2 خرداد 1398