سفر با قطار به کرمان
سلام دختر احساساتیه من
مامان فدای صورت کوچولوت بشه که این هفته با ویروسی که گرفتی و یک هفته تبی که داشتی کلی لاغر شدی.😭😭
خداروشکر الان بهتری و تبت قطع شده و توی قطاریم😂
الان یعنی ۲۸ ابان طبق برنامه ریزی قبلیمون بلیط قطار گرفته بودیم که بریم کرمان.قرار شد با قطار بریم چون هم شما خانوم شدی و فهمیده هم با این اوضای تحریمها حسابی به تجهیزات هواپیماهای موجود نیست .البته چون مریض شدی قرار شد که اگه بهتر نشدی کنسل کنیم که خداروشکر بخیر گذشت
عصری با بابایی اومدیم راه اهن و شما که حسابی بابایی شدی کلی گریه کردی 😔و هی میگفتی بابامم بیاد.اما بابا بخاطر مطبش نمیتونست زیاد کرمان بمونه و دو سه روز ارزش مسافت طولانی اومدن رو نداشت.
وقتی تو گریه میکردی قلبم فشرده شده بود و از این همه جدایی که تو سرنوشتم بود خسته شده بودم.و دلم گریه میخواست.اما الان بهترم و تو هم خوبی و اروم لالا کردی.ایشالا فردا برسیم پیش مامانم اینا و بهمون خوش بگذره و تو یکم جون بگیری بعد این مریصی سخت .خدا بابات رو برات و برای من نگه داره.
الهی مامانی هیچ وقت از ماها جدا نشی و غصت رو نبینم.جونم به جونت بستس.خدایا همه عزیزانمون به حق بزرگیت برامون حفظ کن