هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

پایان مرخصی زایمان مامان نازی

سلاااااام به دختر نازم که نه ماهش تموم شده به به چه دختر عزیزی دارم من ماه های عمرش دیگه دو رقمی شده دیگه میگم دخترم ده ماه داره هورررررررااااا غنجه کوچولوی من امروز قرار بود مامانی دیگه بره سر کار و شما رو هم بزاره مهد کودک اماااااا ما تصمیم گرفتیم که فعلا فعلنا تو خونه از شما پذیرایی کنیم چون که شما ناناز خانوم شدیدا به مامان وابسته شدی و خوابتم که به شدت سبکه و با روش های بسیار پیچیده ای  خواب میری!!! مربیای مهد قاعدتا از عهدت بر نمیان و ممکنه خیییلی اذیت شی !! برا همین چون دیدیم که تو مهد مطمئنا خییبیلی اذیت میشی قرار شد مامان مدتی مرخصی بدون حقوق بگیره تا جوجوی خوشکلش یکم بزرگتر شه اینم فدای سر دخترم  ...
10 آبان 1394

ماهگرد نهم هانای نازنینم

عزیزترینم،فرزندم،هانای من..... من مادرت هستم...هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد،من با عشق با اختیا رپذیرفتم که مادرت باشم🌼🌹 من به  اختیار  مادر شدم تا بدانم.... معنی بیخوابیهای شبانه را... تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت حجمی از سکوت؛که گاه ازخودگذشتگی نامیده میشود.. تا بدانم حجم یک لبخندکودکانه ات میتواند معجزه زندگی دوباره ام باشد؛ من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین.... بهشت من، زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست؛که ارام در آغوشم رویای پروانه آرزوهایت را میبینی💕💕 من مادرم همانی که خدا ذره ای از عظمتش را به من بخشید تا تجربه کنم حس بزرگی و لامتناهی شدنش را من هیچ...
9 آبان 1394

شام غریبان

سلام دختر نازم ،سلام فرشته معصوم من مامان فدای قد و بالات بشه که امشب رفتی برای آقا امام حسین شمع روشن کردی. مامانی من خیلی شام غریبان رو دوست دارم و از این شب عزیز با مامان بزرگام خیلی خاطره دارم.مامان مامانم شام غریبان شمع روشن میکرد و میگذاشت توی یک سینی تو آشپزخونه و یک لیوان آبم میگذاشت کنارش و مراقب بود شمع خاموش نشه و برای امام حسین اشک میریخت.فردا صبحم ازون لیوان آب بهمون میداد و میگفت تبرکه🌹 مامان بابام هم شمعارو جای دیگای نذری امام حسین تو حیاط روشن میکرد و به نیت هر کدوم از بچه هاش یک شمع میگذاشت🌸آخیییش یادشون بخیر و روحشون شاد.منم امشب به نیابت از اونا شمع روشن کردم😔 دردونه مامان پارسال این موقع تو دلم خونه داشتی...
3 آبان 1394

هانا و مرواریدای کوچولوش

سلللام به هانا خانوم خودم سلام به ماهه مامان🌹🌹 الان که دارم مینویسم ساعت 1:20 شب یا به عبارتی صبحه و شما الان بعد کلی تلاش من و بابا وحید خواب رفتی الهی قربونت برم که اینقد کم خواب و سخت خوابی!!! هر بار خوابوندنت حداقل یک ساعت طول میکشه و کلی روش باید امتحان کنیم گهواره و فیلم و آهنگ و ..... ایشالا زودی خوابت راحت و زیاد شه😁 مامانی برات از دندونای نازت بگم که امشب ما رو سورپرایز کردی 31 مرداد با وجود سن کمت اولین دندونت در اومد و کلی هم برای دو تا دندون پایینت اذیت شدی . تازه گریه هات کمتر شده بود که بازم شروع کردی به بهونه و دیدیم که بللهه دو تا دیگه از بالا هم داری در میاری و اون دو تا هم به سلامتی در اومدن.اما خیلی به سخ...
1 آبان 1394

اولین ماه محرم دخترم و روز علی اصغر

سلام هانا خانووووم  خوشکل بلا فدات بشم مامانی که الان که دارم برات مینویسم داری به سختی با بینی گرفته شیر میخوری و میخوابی دورت بگردم امروز البته دیروز یعنی 24 مهر اولین روز علی اصغر توی ماه محرم برای شما بود و من دوست داشتم که برات لباس بگیریم و تو مراسم شرکت کنی اما متاسفانه لباس پیدا نکردم😯 البته هرچندم که اگه پیدا میشد چون یکدفعه سرماخوردی نمیتونستم صبح زود ببرمت بیرون از خونه  اما عصر که رفتیم خونه عمو مجید دیدم که بابا حسین جون  برات هدبند خریدن و اون رو کردیم سرت😙 الهی فدات شم که اینقد بهت میومد خانومی ایشالا امام حسین یار و نگهدارت باشه دردونه ناز من          ...
25 مهر 1394

💖💖امیرعلی جان به دنیا خوش اومدی💖💖

سلام به روی ماهه فرشته کوچولوی خودم هانا خانوم مامانی امروز دوباره خدا یکی از فرشته های عزیزش رو زمینی کرد 👼👼 امروز خدا به عمو مجید جون یک پسر کاکول زری هدیه داد عمو جون و خاله فریده مبارکتووون باشه ایشالا سایتون همیشه بالای سر پسر نانازتون باشه💕💕 امروز صبح یعنی بیست ویکم مهر ماه پسرعموی هانا طلای من ساعت 8.5 به دنیا اومد و عصری من و بابایی و شما رفتیم که ببینیمش  چون شما رو نباید بالا میبردیم دادمت دست بابا حسین مهربون و ما رفتیم پیش نی نی عمو. اما هنوز تازه رسیده بودیم توی اتاق و داشتم فرشته کوچولو رو که اروم تو تخت خوابیده بود نیگاه میکردم که بابایی زنگ زدن و گفتن که داری همش گریه میکنی😞برا همین من سریع برگشتم و دیدم بل...
21 مهر 1394

تولد مامان بهناز

سلام گلدونه مامان سلام خوشمل طلای من🌹🌹🌹 ااااااااخ که چقد عروسک شدی نفسه من🌸🌸🌸 امسال تولد مامان یک عطر و بوی دیگه داشت🍁🌷 یک فرشته هم توی تولد من مهمون بود😊😊 الهههههی دورت بگردم که اینقد خانوووومی😙😙😙 دیشب بابایی مامان رو سورپرایز کرد و با یک دسته گل خوشکل و کیک اومد تو گل رو داد به من و تو فک کردی خوراکیه و خواستیش و زدی زیر گریه!!!!!!😭 تا گل رو به دستت ندادیم ساکت نشدی😁 ای جوووون دل مامان... بعدم من و شما لباسای قرمز مشکی پوشیدیم و کل سرامونم ست کردیم و با بابایی تولد بازی کردیم تو هم توی کیک هی کنجکاوی میکردی وروجک 🙆🙆 امسال هانای من تولدم بهترررررررین بود چون عشقی مثل تو رو داشتم اینم عکسای تولد مامانی و کادوی بابا وح...
20 مهر 1394

تولد خاله الهام

تولد تولد تولدت مبارک خاله الهام هانا خانوم💋💋💋💖 14 تیر تولد خاله جون بود و امسال بعد چندین سال مامانی تو روز تولد خاله کرمان بود. اما از دست دختر شیطون بلاش که دلش میخواد همش تو خونه باشه و یک جای ساکت جرات نکردیم براش تولد بگیریم.چون ملوسک مامان تو سر و صدا بی تاب میشه!! برا همین سرزده با یک شاخه گل و یک کادوی ناقابل رفتیم در خونشون تا سورپرایزش کنیم البته ناگفته نماند که کل مسیرم شما خوشکل خانوم تو ماشین گریه کردی😔😔 ایشالا این مشکل گریت تو ماشین زودتر حل شه دختر نازم چون مامان هیج جا نمیتونه بره😐 چند جاییم که تا حالا رفتیم یا من نصفه مسیر رو پیاده رفتم یا اینکه بعد کلی جیغای بنفشت کنار خیابون نگهدداشتیم و گذاشتیمت تو پتو و تا...
18 تير 1394

❤❤فرشته آسمونیم هانای عزیزم به دنیا خوش اومدی❤❤

 تولد تولد تولدت مبارک خداجونمممممممممممممممم شکرت دختر عزیزم  خوش اومدی ی ی ی ی   فرشته کوچیک ما روز پنجشنبه 9 بهمن ماه 1393 ، 29 ژانویه 2015 مصادف با دوم ربیع الثانی 1436 تولد امام حسن عسکری  در ساعت 10.40 در بیمارستان فوق تخصصی یاس سپید تحت نظر دکتر حنطوش زاده با وزن 3175 گرم و قد52 سانتی متر دیده به جهان گشود وبا تولدش چشم ما رو روشن کرد و به معنای نامش روشنی چشم و من و بابا شد.     هانای قشنگم امروز که دارم برات مینویسم ده روزه که با تموم وجودم لمست کردم .آآآآآآآخ که چه حسیه این حس من.خدا جون نصیب همه این حس رو بکن       این ده روز اتفاقای زیادی ا...
18 بهمن 1393