هانا و مرواریدای کوچولوش
سلللام به هانا خانوم خودم
سلام به ماهه مامان🌹🌹
الان که دارم مینویسم ساعت 1:20 شب یا به عبارتی صبحه و شما الان بعد کلی تلاش من و بابا وحید خواب رفتی
الهی قربونت برم که اینقد کم خواب و سخت خوابی!!!
هر بار خوابوندنت حداقل یک ساعت طول میکشه و کلی روش باید امتحان کنیم
گهواره و فیلم و آهنگ و .....
ایشالا زودی خوابت راحت و زیاد شه😁
مامانی برات از دندونای نازت بگم که امشب ما رو سورپرایز کردی
31 مرداد با وجود سن کمت اولین دندونت در اومد و کلی هم برای دو تا دندون پایینت اذیت شدی . تازه گریه هات کمتر شده بود که بازم شروع کردی به بهونه و دیدیم که بللهه دو تا دیگه از بالا هم داری در میاری و اون دو تا هم به سلامتی در اومدن.اما خیلی به سختی جوری که برای یکی از دندونای بالاییت یک شب تب کردی و تا صبح ناله میکردی.روزا هم همش گریه و بهونه و ما هم برای اینکه کمتر اذیت شی برای اینکه حواست پرت شه میبردیمت بیرون اما بازم دردش ناراحتت میکرد و ...
کلا مدتیه که همه چیز رو میکنی توی دهنت و حسابی لثه هات رو ماساژ میدی.با دندونیهم زیاد کیف نمیکنی و همه چی از جمله پای عروسکات،کفشات،برس و .. میکنی دهنت😁😁
امشب بعد دادن قطره آهنت وقتی که داشتم برات مسواک میزدم یکهو دیدم دوتا مروارید جدید از بالا زده بیرون و کلی با بابا تعجب کردیم 😮😮
الان با وجودداشتن فقط 8 ماه و 22 روز 6 تا دندون داری
مبارکتتت باشه عشقم💋💋
ایشالا برا بقیه مرواریدا کمتر اذیت بشی و مارو هم کمتر اذیت کنی😉
راستی امشب تولد پسرخالت ارسلانم بود و ما هم توی دنیای مجازی تو تولدش بودیم.البته به خاطر تاسوعا خاله مهمون نداشت و فقط کیک و چند تا عکس بود.
خاله فداش شه که دو سال پیش مثه امشب کرمان و توی بیمارستان کنار خاله الهام بودم.
دوست داریم ارسلان نازنین💖💖ایشالا120 ساله شی خاله جووووون