هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

اولین کنسرت

سلام دختر شاد و کوچولوی من قربونت برم که اینقد رقص دوست داری و اون دستای کوچولوت رو پیچ و تاب میدی.فدای اون دهن یک ذره ایت بشم که همش میگی  نانای و شونه هات رو بالا پایین میندازی. ااااآخ که چقد مییییی خوامتتتتت روزی هزار بار شکر خدارو میکنم که همچون تویی رو به من داده. ماشالا و لا حول ولا قوه الا بالله دیروز یعنی 21 مرداد 95 کنگره اپتومتری ما بود و برای اولین بار با نی نی خوشکلمون هانا خانوم رفتیم سالن همایش که هم استادا هم دوستام عروسکم رو ببینن. خداروشکر اون روز صب تا 11 خوابیدی و شارژ بیدار شدی و مثه یک ماه شدی و رفتیم. فقط اونجا طبق معمول همشششششش بغل من بودی و کمرم درد گرفته بود و زودی برگشتیم. برگشتیم تا استراحتی ب...
22 مرداد 1395

اولین مسافرت

سلام دوست  همیشگی مامان مامان دورت بگرده که اینقد برام عزیزی و شیرین بالاخره یک مسافرت بغیر از کرمان و مشهد رفتی نفس مامان. 12 خردادبا عمو و عمه و مامان زهرا رفتیم شمال محمود اباد و کلی بهت خوش گذشت و خوش سفر بودی اما از دریا میترسیدی و اصلا پا تو آب با وجود عشق زیادت به آب نگذاشتی. مامان فدات شه همنفس همیشگی من             اینم یک عکس با دوست لب دریات به نام امیرعلی.البته ناگفته نماند که اصلا با ماسه و دریا زیاد حال نکردی.       اینم شهربازی و عکساش     س         ...
23 تير 1395

آغاز راه رفتن مستقل نازدونه من و پرواز کردن من و باباش

سلام دختر نازنازی که بالاخره کوتاه اومدی😁😁 و بعد از چند ماه در 17 ماهگی راه افتادی. انگار بالاخره به این نتیجه رسیدی که کمر مامان نازی داغون شده و بهتره برای کنجکاوی بیشتر خودت مستقل راه بری و کیف کنی بعد از برگشتمون از شمال تو دیگه اصلا راه نرفتی.انگار اونجا خورده بودی زمین و ترسیده بودی و تمام زحمتهای من که اونقد پا به پات راه رفته بودم و دولا دولا از بهمن ماه کنارت پیاده روی کرده بودم هدر رفته بود. حتی دیگه یک قدمم نمیرفتی و فورا مینشستی.خیلی غصه خوردم و ناراحت بودم.واقعا اونهمه کمر درد و سرگیجه بخاطر خم بودن زیاد خیلی سخت بود اما انگار همه رشته ها پنبه شده بود. با بابا تصمیم گرفتیم که یک مسافرت کرمان بریم که هم من یکم دلتنگیم کم ...
22 تير 1395

اولین آمپول هانا خانوم

هانا خانوم نازم سلام دختر خوب و عزیز من 9 اردیبهشت ماهگرد پونزهم زمینی شدن شما فرشته اسمونی بود که کنگره چشم پزشکی مامان و بابا هم بود.برا همین سرکار نرفتیم و شما هم مهد نرفتی.یکم بیشتر از روزای دیگه خوابیدیم و بعدش رفتیم کنگره.ازونورم رفتیم یک پارک خیلی قشنگ وه توش پر از گل لاله بود و کلی کیف کردی.اون شب برنامه کنگره کنسرت اقای زندوکیلی بود و ما اومدیم خونه تا استراحت کنیم و بعدش بریم.شما مثه یک دختر خوب و حرف گوش کن خوابیدی اما خوابت برعکس همیشه یکم طولانی شد و ما کم کم داشت دیرمون میشد.8.15 پاشدی و زدی زیر گریه داشتم ارومت میکروم که کلی بالا اوردی و بعدشم پوشکت رو شدیدا..... خیلی ترسیدیم.الهی برات بمیرم که چقد ناله کردی.یکی دوبار دی...
22 ارديبهشت 1395

مهد کودک رفتن نازدونه من

سلام دختر قشنگم.سلام ماهه من.سلام همه دار و ندار من. خوبی عروسک مو فرفری من؟ خوبی دوست و رفیق من؟ مامان فدای صورت خوشکل تو بشه که شدی همدم و رفیق و هم زبونه من عزیز دل مامانی' بزار برات بگم از کابوسای شبانم.از تپشهای تند قلبم که نصفه شبا بیدارم میکرد.از اشکها و استرسام بخاطر ترس از تموم شدن مرخصیام و فکر مهد گذاشتن دردونه ام واااای هانا جونم نمیدونی مامانی که چه روزایی رو گذروندم و چقد فکرم درگیر بود.اونقد حالم بد بود که همه میگفتن هانا هم اگه به مهد عادت کنه فک کنیم تو عادت نکنی به دوریش و مهد گذاشتنش. خلاصه مامان جونم سعی کردم قوی باشم و توکل کنم بخدا.متوسل شدم به حضرت فاطمه و ازش مدد خواستم. اینم یک دوره دیگه از زندگیم بود...
22 ارديبهشت 1395

شیطونی های هانا طلای بلا

    سلام تموم زندگی من قربونت برم که اینقد واسم عزیزی. از بهمن اقدام کردی به راه رفتن.اما تا الان مستقل نشدی .منم مجبورم همش دولا دولا باهات راه برم و دستت رو بگیرم.کوتاهم نمیای و همش عاشق پله هستی و خیلی برام سخته.کمرم همش میسوزه و از درد شبا اشکم درمیاد.اما چون عاشقتم خم به ابرو نمیارم و دورتم میگردم. تهران که اومدیم کارای خونه دیگه برعهده خودم بود و دیگه بریدم.برا همین زنگ زدم ازین کمکی های راه رفتن سفارش دادم که متاسفانه تبلیع الکی بود و اصلا هم بدرد نخورد و تو هم اصلا دوستش نداشتی.     راستی وروجک من عاشق تاب شدی و برات تو خونه هم وصل کردیم و کلی باهاش حال میکنی.و باید همه عروسکات رو هم سوار ک...
22 ارديبهشت 1395

نوروز 95

نفس مامان سلام.یکسری از عکسات رو برات میگذارم که تو نوروز گرفتیم ازت. توضیجات:ا ولین بستنیت رو هم توی ماهگرد چهاردهمت نوش جون کردی خوشکل مامانی که کلی ذوق کردی. تعطیلات خوبی بود گل مامان  15 فروردین هم با خاله فریده و امیرعلی جون برگشتیم تهران. واولین عیدی هواپیماییت رو بعد از 15 بار پرواز از هواپیمایی معراج  گرفتی.                     ...
22 ارديبهشت 1395

زیارت امام رضا

به به مشهدی هانا سلام علیکم خانم مشهدی😁😁 خوبی ناناز خوبی وروجک؟ مامانی فدات شه الهی.دیروز برای اولین بار بردمت پابوس آقا امام رضا/هفتم فروردین 95/ با مامانی و عموها و عمه ها همگی رفتیم زیارت و بعدش هم تفریح و شما گل دخترم خیییییلی خانوم بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی. فدای پاهای کوچولوت بشم که تو صحن امام رضا هم دولا دولا مجبورم کردی با چادر رات ببرم. وروجک پس کی میخوای راه بیفتی شما؟؟؟؟ اینم عکسای دختر نازم....                           ...
8 فروردين 1395

نوروز 1395

عرووووسک نازم سال نوت مبارک عزیز دلم این دومین ساله که کنار سفره هفت سین تو بغلمی سال اول 50 روزه بودی و تو خونه بابا حمید و امسالم 13 ماهه و توی خونه بابا حسین ایشالا مامان جونی سال خوبی برات باشه. پر باشه از شادی و ارامش برای هممون شما قشنگ راه بری.خوابت زیاد شه.با مهدکودک راحت کنار بیای و ..... عاشقتم دختر خوشکل و پر ناز و ادای من ماشالا ماشالا بهت لا حول و لا قوه الا بالله العلی و العظیم اونقد شیرین بازی درمیاری که همش در حال چهارقل خوندن و ان یکاد به جونتم دوووووووووست دارم هااااااااااانااااااااا         اخخخخ فدات شم که دیگه اخرای مهمونی تویی که اینقد خوابت حساسه وسط جشن...
3 فروردين 1395

اولین قدمهای عزیز دلم

سلام فندقی سلام ورووووووجک مامان فدات بشه؟مامان دورت بگرده؟ دختر نازم اخرین سفرمون توی سال 1394 هم به کرمان تموم شد و بعد از سه هفته عشق و حال 27 اسفند اومدیم شهر بابا. دقت کردی  من و تو همش تو تیاره!!ازین ور به اون وریم؟؟؟؟ واااای هانا این سری خیلی زود گذشت و تا چشم به هم زدیم تموم شد همش خرید عید کردیم و مهمون بازی.تو هم عاشق پارک کوچه بابا حمید شده بودی و مدام میحواستی بری توی تاب.مامانی و بابایی هم کلی نارتو میخریدن. کرمان کلی بردیمت توی افتاب و سوپ پای مرغ بهت دادیم که راه بیفتی. و انگار موفقم شدیم.بالاخره دندونا بهت فرصت دادن.اهان راستی 4 تا دندون آسیابت هم در اومده!الان 12 تا دندون داری.ماشالا ماشالا اره داشتم م...
29 اسفند 1394