هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

اولین قدمهای عزیز دلم

1394/12/29 13:56
نویسنده : مامان بهناز
257 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فندقی

سلام ورووووووجک

مامان فدات بشه؟مامان دورت بگرده؟

دختر نازم اخرین سفرمون توی سال 1394 هم به کرمان تموم شد و بعد از سه هفته عشق و حال 27 اسفند اومدیم شهر بابا.

دقت کردی  من و تو همش تو تیاره!!ازین ور به اون وریم؟؟؟؟

واااای هانا این سری خیلی زود گذشت و تا چشم به هم زدیم تموم شد

همش خرید عید کردیم و مهمون بازی.تو هم عاشق پارک کوچه بابا حمید شده بودی و مدام میحواستی بری توی تاب.مامانی و بابایی هم کلی نارتو میخریدن.

کرمان کلی بردیمت توی افتاب و سوپ پای مرغ بهت دادیم که راه بیفتی.

و انگار موفقم شدیم.بالاخره دندونا بهت فرصت دادن.اهان راستی 4 تا دندون آسیابت هم در اومده!الان 12 تا دندون داری.ماشالا ماشالا

اره داشتم میگفتم....

دو سه هفته است که باید دولا دولا راه برم و دستات رو بگیرم و دور خونه راه ببرن.فقطم میگی من دستات رو بگیرم و تا کسی میاد کمک جیع میزنی.اره خانوم حسابی مامانی هستی. کمرم رو آخ کردی دختر بلا 

اما عیب نداره من قربونتم میرم.تو راه برو من کیف کنم

21 اسفند دستت رو وسط راه ول کردم و چند قدم تند تند رفتی.

ووووواااااااای که چه لحظه ای بود.مدتها منتظر بودم و نگران بودم.

فدای قد و بالات

فدای قدمهات

فدای پاهات

الانم همچنان باید دستت رو بگیرم و کمکت کنم.فک کنم یکی دو هفته دیگه راه بیفتی ایشالا

دوست دارم نازدونه پر ناز و ادا

این سفر کرمان بابایی حمید بردنت ارایشگاه مردونه!!و یک صفایی به موهات دادن.الهی قربون تو و بابام بشم من که دلم خیلی براش تنگ شده

راستی چندتا واژه جدیدم یاد گرفتی

به عسل خاله میگی اسسسس

گوشی میگیری دم گوشت و میگی ای ی ی 

و به همه هم خوراکی تعارف میکنی و میگی بیا

دورت بگرده مامان هانا طلای من

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

biiitaaa
4 فروردین 95 17:07
روزهاتون شاد شاد...تقديرتون قشنگ...از ته دل عيدتون مبارک خيلي خوشحال ميشم عزيزم به منم سر بزني
مامان پارمیدا
5 فروردین 95 9:45
هانا جونم تاتی کردنت مبارک باشه ایشالله همیشه قدمهات در راه های خوب و خیر باشه عزیزم وقت کردی یه سر هم بیا شهر خودت تهران ، آخه ما هم دلمون تنگ شده واست
مامان بهناز
پاسخ
مرسی خاله زهره جون ممنون از دعای خوبتون.ایشالا ایشالا ایشالا سفر بعدی به تهرانهمیایم که ارشیدا جون رو به دنیا بیاد و بخوریمش