شیطونی های هانا طلای بلا
سلام تموم زندگی من
قربونت برم که اینقد واسم عزیزی.
از بهمن اقدام کردی به راه رفتن.اما تا الان مستقل نشدی .منم مجبورم همش دولا دولا باهات راه برم و دستت رو بگیرم.کوتاهم نمیای و همش عاشق پله هستی و خیلی برام سخته.کمرم همش میسوزه و از درد شبا اشکم درمیاد.اما چون عاشقتم خم به ابرو نمیارم و دورتم میگردم.
تهران که اومدیم کارای خونه دیگه برعهده خودم بود و دیگه بریدم.برا همین زنگ زدم ازین کمکی های راه رفتن سفارش دادم که متاسفانه تبلیع الکی بود و اصلا هم بدرد نخورد و تو هم اصلا دوستش نداشتی.
راستی وروجک من عاشق تاب شدی و برات تو خونه هم وصل کردیم و کلی باهاش حال میکنی.و باید همه عروسکات رو هم سوار کنی کنار خودت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی