تولد ۵ سالگی

سلاممممم نفسی.خوبی جیگر گوشه من‌؟خوبی همه عمر و زندگی من ؟چند ساله ای الان که داری میخونی اینا رو؟من هستم پیشت یا نه؟ایشالا که همیشه باهم میمونیم.نمیزارم ازم دور شی‌.هر جا بری باهات میام.دوری از مادر پدر خیلی سخته جان جانانم️

۵ ساله جان من .️️جونم برات بگه از تولدت.

مدام میگفتی برف اومد پس چراتولدم نمیشه .دیدی بالاخره تولدت اومد

نه بهمن امسال مقارن شد با شهادت حصرت فاطمه.برای همین به احترام حضرت تولدت رو انداختیم چهارده بهمن.

توی مهد کودک توی سالن جشنی باب سلیقت گرفتیم و هر چی دوست داشتی و امکان پدیر بود انجام دادیم.🙃🙃🙃

من و بابایی اون روز رو مرخصی گرفتیم و تو کل جشن باهات بودیم و تو هم کلییییی کیف کردی🥰🥰🥰
برای دوست کوچولوهات یک روز کامل در حال تدارک پکیج ساندویج الویه و شکلات بودیم و کلی هم برای مربیها تدارک دیدیم و چندتا ظرف ژله خوشکل هم درست کردیم.

خندیدی .رقصیدی.بازی کردی.با دیجی هم حوانندگی کردی.

کلی هم کادو داشتی و خلاصه حسابیییی خداروشکر بهت خوش گذشت

عکسای اون روز قشنگ رو برات میزارم عشق جانم.

الهی که همیشه شاد باشی و به ارزوهات برسی

































اینم کارت پستال خاله شیوا و خاله مینا که با عشق برات درست کرده بودن










این دوتا عکسم که لالایی بعد خستگی زیادت از تولد بود .
اون عکسایی هم که گریه میکنی بخاطر این بود که با برش کیک عکس دخترکفش دوزکیت که روی کیک بود بریده شد و شما دختر احساساتی من دلت براش میسوخت