هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

کرمان مرداد 95

1395/6/15 11:59
نویسنده : مامان بهناز
321 بازدید
اشتراک گذاری



دخترم.برگ گلم.نازدونه من.هانای عزیزم.تموم زندگیم.یار و همراه همیشگیم
نمیدونم اسم این حس چیه!
مادری ،عاشقی ، جنون' دیوانگی.وابستگی.....
هرچی هست دخترم خیلی قشنگه.
اره مامانی عاشق شدم
عاشق برق نگاهت.عاشق صدای خنده هات.عاشق ناز و ادا و قرهای دخترونت.عاشق لبها و دهن نازت.عاشق حرف زدنای شیرینت
البته عاشق که نمیشه گفت.یک جورایی دیوونتم.
باهات دارم لذت دنیا رو میبرم.
باید عاشق و دیووونه بود که بیخوابیها و خستگی های مفرط به چشمت نیاد.
باید عاشق بود که صب تا شب دنبال یک جوجه کنجکاو بود و باهاش صد دور یا شاید هزار دور همه جای خونه رو گشت.
باید عاشق بود تا روزی صدبار ببری ددر و صدبار بری سوپری و بعی/ بستنی/خرید.
هزار بار کفشات رو پوشید و در اورد و یک کفش دیگه پوشید.
و آخر سر بعد از ساعتهای طولانی بیداری یک وروجک و خوابوندن اون تا ساعت دو و سه نصفه شب کارای خونه رو کرد و مرتب کرد برای یک روز دیگه که عروسکت بریزه و بپاشه و کیف کنه و در حین تمیز کردن و مرتب کردن با یاد اداها و بازیهات ذوق کرد و قند تو دلت اب شه.

با عشق برای فردات غذا میپزم  و اخر سر تا میام بخوابم بیدار میشی و میگی مامان نائی میمی❤❤❤❤ و شیر میخوای  و من با عشق تمام کنارت توی یک پوزیشن سخت میخوابم و تو  شیر  نوش جون میکنی و من با صدای نفست و صدای شیر خوردنت تمام خستگیم در میره و و کلی فشارت میدم و میبوسمت و قربون صدقت میرم و سعی میکنم با عشق تو و شکر خدا بخوابم.
اینا رو نمیگم مامانی که بخوام منیت بزارم ها.
همه اینا وظیفمه.

میخوام برات از نهایت عشقم بهت بگم که باور کنی دنیا دنیا  دوست دارم و دارم تموم سعیم رو میکنم که وظیفم رو خوب انجام بدم .
میخوام دنیا برات خوب باشه و بهت خوش بگذره.من مسئول تو هستم و من تو رو به این دنیا اوردم پس نباید کوتاهی کنم.باید تو رو برسونم به جایگاه واقعی انسانیت.باید سعی کنم فرشته امانت خدا رو خوب تربیت کنم.آخه خدا فرشته هاشو دست همه نمیده


الان که دارم برات مینویسم کرمانیم و تو لالایی و نفس گرمت رو حس میکنم.
خیلی این روزا شیرین حرف میزنی و طوطی شدی.اسم همه رو قشنگ صدا میکنی.
بدیا/بردیا/
اتل/عسل/
اتلان/ارسلان/
مامان نائی/یعنی من یعنی مامان نازی!
مامانا/مامان زهرا
باباجی/بابا جون
دایی
ابوبو/ ابولفضل
چادو/چادر
مانتو
ددر
بعی/بستنی
چوب تور/چوب شور
مائین/ماشین/
نانای/آهنگ
پیشی
هاپو
پایی/کفش/
دیلیستر/دلستر
جیله/ژله

مامان نائی/مامان نازی/
و خیلی چیزای دیگه.تقریبا همه چی رو تکرار میکنی دورت بگردم
راستی دختر نازم داره کم کم جیش و ...  یاد میگیری و میخوام کم کم پوشکت نکنم.آفرین باهوش من

مسافرت اینسری برای مراسم چهلم بابابزرگ مهربونم بود که خیلی دوستش داشتم.
خدا ایشالا رحمتش کنه.
ده روزی کرمان میمونیم و قراره بعدش با باباحمید و مامان زهرا و عسل بریم تهران.
اینم عکسای این سری از مسافرتت و مهمونی هایی که رفتیم.

هانا در حال کشیدن چش چش دو ابرو

هانا خانوم و پیانو

 

 

 

 

 

 

اینم دختر نازم تو راه برگشت به تهران

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)