هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

تولد یک سالگی پرنسس ما

1394/11/11 1:58
نویسنده : مامان بهناز
631 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااام ماهه من 

سلام عروسک یک ساله من

الهی فدات بشم که اینقد قد کشیدی و خانوووم شدی

شدی دوست و رفیق من

شدی هم زبون و همدم من

مگه همین دیروز نبود که تا صبح از استرس عمل و سلامت بودن عشقم دخترم نخوابیدم

مگه همین دیروز نبود که صدای گریت رو شنیدم و دیدم که داری خیس خیس دستات رو توی صورتت میکشی و کلی مو داری!!!

مگه همین دیروز نبود که برای اولین بار بوست کردم و بهت شیر دادم؟

چققققققد زود گذششششت

دخترم یک ساله شد

دخترم مامان میگه بابا میگه 8 تا دندون درآورده میگه منه یعنی ماله منه 

میگه بده میگه نیس!!!

دستش رو میزاره رو مماغش و میگه بییییب

دست میزنه 

میرقصه

بای بای مبکنه

واااااای خدایا شکرت دخترم خیییلی باهوشه و خانومه

چقد قشنگه یک سال مادری کردن برای یک فرشته خدا

شب تولدت به خودم میبالیدم که همچین گل قشنگی رو با تمام سختیاش و گریه هاش بزرگ کردم و الان بغل من براش شده منبع آرامشش

من باشم از هیچی نمیترسه

خودش رو به من میچسبونه و میخنده و موقع شیر خوردن نازم میکنه

خداااایا ازین حس قشنگترم داریم؟

هانای نازم ارت ممنونم که تاج مادری به سرم گذاشتی و عاشقم کردی

خدا همیشه سالم و شاد برای ما نگهت داره 

 

دردونه نازم امسال اولین تولدت رو توی خونه خودمون کنار مامان زهرا و عمو جعفر و عمو مجید و عمه سمانه و زنعمو زهره و پارمیدا و عمو فریدون و آرشیدا کوچولو که هنور تو دل مامانشه گرفتیم و شما هم مثه یک عروسک خوشکل کیف کردی و با تعجب به بادکنکا و  .. نگاه میکردی.خیلییییی دختر خوبی بودی و برعکس بچه های دیگه که معمولا تو تولد یکسالگی زیاد گریه میکنه شارژ بودی و کلی هم همکاری کردی

خیلی شب خوب و قشنگی بود پر از حس و یادهای خوب

تو هم پرنسس جشن بودی و مثه فرشته ها میدرخشیدی

ماشالله به این عروسک ناناز

 

و اینم مهمون ویژمون 'همه زندگی من که خیلی اون شب زحمتش دادیم.و این همه راه اومده بود تا توی تولد دخترم باشه.مامان زهرا عاشقتیییییم.

 

راستی یکی دو روز بعد تولد شما دخترداییت سوگند طلا با زندایی سمیه اومدن تهران برای دکتر سوگند جون و برات کلی هم کادو هز طرف خودشون و خاله الهام و ... اوردن

و سوگند جونم چندتا عکس یادگاری کنار بادکنکا و ... گرفت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عاطفه
20 بهمن 94 15:22
تولدت مبارکفدات بشم ک انقد نازی هانا جوونم ایشالا تولده ۱۰۰سالگیت در کنار مامان بهناز جون و باباوحید
مامان بهناز
پاسخ
قربونت برم عاطفه مهربون. مرسی که میای و برای هانای من یادگاری مینویسی. دوستت داریم یک دنیاااا
مامان پارمیدا
28 بهمن 94 9:49
مجددا تولد هانا خوشگلم مبارک باشه ایشالله همیشه لبش خندون و تنش سالم باشه و مرسی بابت زحماتی که اون شب کشیدین . ماشالله سوگند جان چه بزرگ شده خیلی فسقلی بود من دیدمش خدا ببخشه برای مامان و باباش
مامان بهناز
پاسخ
مرسی زهره خانوم من از شما ممنونم که زحمت کشیدین و تشریف اوردین و هانا رو تنها نگذاشتین