شب یلدای خوشکل مامان
سلاااااااااااام به روی ماهت دخمل ناناز من
مامان دورت بگرده که اینقد خانومی
خوبی همدم تنهایی های مامان؟؟؟خوبی انیس و مونس من؟؟؟؟؟؟
امروز که دارم برات مینویسم 35 هفته و یک روز داری و دارم با شوق دیدنت روزهارو میگذرونم.البته یک حس عجیبی دارم از یک طرف دیگه این روزای آخر سخت شده و دلمم برات پر میکشه و دوست دارم زود بیای بغلم و از طرف دیگه خیلی بهت عادت کردم و میترسم که اگه از وجودم جدا شی خیلی دلم بگیره.
توی این مدت خیلیا اومدن پیشمون و رفتن ولی منو تو همش با هم بودیم و تو منو تنها نگذاشتی.شدی همدم و همراه من . صبحا با عشق کردن با تکونات پا شدم و روزها رو با حرف زدن باهات و درد و دل کردن باهات شب کردم و شبا را با بغل کردنت و بوسیدنت خوابیدم.
تازگی ها وقتی منو بابایی صدات میکنین انگار کاملا میشنوی و رفلکس نشون میدی و برامون تکون می خوری.اااااااخ قربونت برم که از حالا اینقد شیرینی.
دختر نازم امسال شب یلدا با سالای قبل خیلی خیلی فرق داشت
1-عروسک خوشکلم توی دلم شنا میکرد
2-مامان زهرا و دایی بهنام و زندایی و سوگند طلا پیشمون بودن
خلاصه اینکه تنها نبودیم.
مامانی هم کلی هنر فشوند و تزیینات انجام داده بود که برات عکسش رو گذاشتم
مهمونای عزیزمون یک هفته پیشمون بودن و خیلی خیلی خوش گذشت و تو هم معلوم بود که حسابی حال کردی.بخور و بخواب و گردش
اما سوگند جیگر عمه مریض بود و کلی طقل معصوم رو بردیم دکتر و آزمایش و آندوسکوپی.این هفته جواب آزمایشاش آماده میشه.دختر نازم فرشته معصوم من برای سلامتی همه مریضا دعا کن.
ایشالا که هیچ وقت مریضیت رو نبینم مامانی