روزای قشنگ من و دخترم در کرمان
سلام به کوچولوی 7 ماهه مامانی
خوبی دختر نازم؟
مامان فدای قدو بالات بشه که داری بزرگ میشی و مامانم هی بزرگ و بزرگتر!!!!!!
امروز دقیقا 24 روزه که کرمانیم و از بابا جونی دوریم.قربون بابات برم که به خاطر راحتی من و تو خودش این مدت تنهایی و سختی کشید و خم به ابرو نیاورد.ااااااااااخ که نمیدونی چقد دلم براش تنگ شده.ایشالا فردا با دختر نازم که 23 آبان میشه میریم پیش بابایی.
دخترم خیلی خوشحالم که تو و بابا وحید رو دارم.دیوانه وار دوستون دارم
این مدتی که اینجا بودیم مامان زهرا و بابا حمید ،خاله الهام و دایی ها و .....هیچی برامون کم نگذاشتن و همش به فکر راحتی من و قند عسلم بودن.خیلییییییی دوسشون دارم و ازشون متشکرم.خیلی روزای خوبی داشتیم.تولد ارسلانی رو گرفتیم و ........ حیف که فردا باید ازشون جدا شیم.
اما چه میشه کرد عیبی نداره راضیم به رضای خدا و تقدیرم رو میسپارم به خودش و ناشکری نمی کنم.
ایشالا به یمن قدمای پربرکتت که تا حالا کلی خیر و خوشی برامون آوردی غربت مامانی هم تموم میشه.
ایشالا همه عزیزای من و بابایی که ازشون دوریم سالم و سلامت و شاد باشن ما هم سعی میکنیم دوریشون رو تحمل کنیم و برای سالم بودنشون دعا کنیم.