دل نوشته های مامان نازی برای دخمل عزیزش
سلام عروسک مامان خوبی دخمل نانازم
توی دل مامان بهت خوش می گذره؟
دیگه دل مامان جای تو نیست و باید بیای بیرون عزیزکم
میخوای دل مامانی رو خالی کنی؟میخوای بیای بیرون؟خوب من که دلم برات تنگ میشه عزیز دل مامان
من بهت خیلی عادت کردم الان 38 هفته و 6 روزه که لحظه لحظه عمرم رو با تو بودم.با تو خوابیدم و با تو بیدار شدم .با تو غدا خوردم و با تو خندیدم و هرازگاهی توی خلوتم باهات گریه کردم.تو بودی محرم رازم که همه دلواپسی هام رو بهت می گفتم و تو آروم بهم گوش میدادی و با تکونات بهم میگفتی که آروم باش مامانی من هستم.
مامان الهی فدای تکونات بشه که دلم براشون تنگ میشه.نمیدونم این که میگم اسمش چیه؟خودخواهیه یا یک حس مادرانه ولی دوس داشتم همیشه توی دلم باشی.میترسم....
می ترسم بیای بیرون و دیگه فقط مال خود خودم نباشی
میترسم بزرگ شی و من رو نخوای و بگی مامان تو منو درک نمی کنی!بگی مامان من بزرگ شدم و خودم برا خودم تصمیم می گیرم! ولی نه تو دختر خودمی یک دختر با عاطفه و مهربون.به من و بابایی بری میشی یک دختر خانواده دوست
هانای عزیزم تو به معنای اسمت امید و پناه و نفس منی.جون مامانی هیچ وقت من رو بی پناه و نا امید نکنی دختر قشنگم.
انگار دیروز بوذ که فهمیدم خدا توی دلم یک فرشته گذاشته.همون موقع بود که همه وجودم رو وقف سلامتی تو کردم و از خدا توان و نیرو خواستم برای حفظ سلامتیت.من و بابایی وحید همه تلاشمون رو کردیم امیدوارم که تونسته باشیم ازت خوب مراقبت کرده باشیم و فردا یک دخمل ناناز و سالم رو بگیریم توی بغلمون
آره فردا..........
فردا لحظه دیداره.دیداره یک فرشته که توی وجودم رشد کرده و ماه هاست داریم با بابایی مراحل رشدش رو توی کتابا و اینترنت پیگیری می کنیم و صورت نازش رو تصور میکنیم. .
طبق برنامه ریزی دکتر قرار بوذ امروز یعنی هشتم بهمن به دنیا بیای برای همینم مامان زهراها و بابا حسین اومدن تهران ولی چون مامانی سرما خورده بود دکتر گفت بهتره صبر کنیم تا من بهتر شم.انگار تو هم دلت میخواست بیشتر پیش مامانی بمونی
ایشالا فردا پنجشنبه 9 بهمن مصادف با تولد امام حسن عسکری(ع) به این دنیا قدم میگذاری.
ایشالا این دنیا برات جای خوبی باشه و از بودن توش لذت ببری
ایشالا به حق علی خوشبخت باشی مامانی و خدا بهترین ها رو برات رقم بزنه.من و بابا وحیدم جونمون رو نثار قذم های کوچیک و پر خیر و برکتت میکنیم.
دختر عزیزم این آخرین مطلب من در دوران جنینی تو بود ایشالا سری بعد که میام بنویسم تو توی بغل سالم و آروم خوابیدی و من با وجوذت خوشبخت ترین آدم روی زمینم.
دوست دارم دخترم ایشالا فردا همه چی به خیر و خوشی سپری شه
به امید دیدارررررررررررررررر